cranium-apart
Thursday, August 7, 2008
Wednesday, August 6, 2008
زن عشق می كارد و كینه درو می كند
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر
می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی...
برای ازدواجش ــ در هر سنی ـاجازه لازم است ولی تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج كنی!
در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو
او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی
او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد।
او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....
و هر روز او متولد میشود؛
مادر می شود
پیر می شود و میمیرد
وقرن هاست كه او
عشق می كارد و كینه درو می كند
چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند
و در قدم های لرزان مردش ، گام های شتابزده جوانی برای رفتن
و درد های منقطع قلب مرد ، سینه ای را به یاد می اورد كه تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند...
و اینها همه كینه است كه كاشته می شود
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سر شار!
پ।ن: نام نویسنده اش را اگر می دانستم به جرم بر اندازی بی نتیجه اش در تاریخ ثبت میکردم।